چیزی در مورد ماهیت بی رحمانه و نهیلیستی داستان های پساآخرالزمانی وجود دارد که آن را به ویژه در برابر سیاست های ارتجاعی مستعد می کند. اینها دنیاهای بی رحمانه ای هستند که در آن ارزش های محافظه کارانه حاکم است. خیالپردازیهای ماچو غرب وحشی که در آن فقط افراد قوی و خودخواه زنده میمانند، و جایی که مردان جایگاه خود را به عنوان شکارچی-جمعآور اسلحه باز پس میگیرند. علیرغم سیاست ظاهرا لیبرال آن - قسمت سوم داستان عاشقانه همجنس گرایان نمونه بارز آن است - The Last of Us دقیقاً استثنایی از این قاعده را ثابت نکرده است (برای این کار، باید به دنبال سریال دیگری از HBO باشید، سریال عالی Station Eleven سال گذشته). اگرچه صحنه ای که جوئل در بیمارستان غوغا می کند و در حین رفتن همه را می کشد - مردی با دستانش به نشانه تسلیم، یک جراح نسبتاً بی خطر، یک مارلین التماس کننده - قبل از اینکه دنیا را به بدبختی و مرگ محکوم کند، حداقل این ایده را زیر و رو می کند. قوی مرد نجیب
دقیقاً مانند بازی، شما شروع به ریشهیابی جوئل میکنید، زیرا میخواهید او الی را نجات دهد، اما ماهیت گنگ انتخابهای او (از جمله دروغ گفتن به او در مورد اتفاقی که افتاده)، حتی اگر کاملاً قابل درک باشد، در نهایت حس شما را به چالش میکشد. درست و غلط. این پایانی است درباره سختی عشق به هر قیمتی، و معنای یافتن چیزی برای زندگی کردن در میان خاکستر است. صداپیشه اصلی جوئل، تروی بیکر، زمانی تصمیم این شخصیت را منطقی کرد: "مردم از من پرسیده اند، "چرا جوئل این کار را می کند در حالی که می تواند جهان را نجات دهد؟" و پاسخ من به آنها همیشه این است - او این کار را کرد. او دنیا را نجات داد، فقط دنیا آن دختر بود و بس.»
با این حال، این اقدامی است که عواقبی در پی خواهد داشت. این بدون شک در سری بعدی آشکارتر خواهد شد، اقتباسی از The Last of Us: Part II، دنبالهای که بررسی میکند که چگونه اقدامات جوئل، از منظر شخصیت دیگری، بهطور غیرقابل دفاعی خودخواهانه و زشت است. این یک داستان طولانی و گوشتی است در مورد اینکه چگونه چیزی به نام قهرمانان و تبهکاران وجود ندارد، چگونه هر کس به سادگی قهرمان داستان خود است. تقریباً به همان اندازه جسورانه و جالب است که دنباله ها می شوند.
در ضمن اولین سری سریال The Last of Us را داریم. این نمایش به موفقیتی خیره کننده تبدیل شده است. رتبه ها بالاست وزوز فراوان است. هرگز در وحشیانه ترین رویاهایم تصور نمی کردم که مادرم بداند کلیکر چیست. این، تا حد زیادی، بهترین اقتباس از بازی های ویدیویی است که تا به حال ساخته شده است، حتی اگر از تلویزیون واقعاً عالی فاصله داشته باشد. آنچه در بازیهای ویدیویی در سال 2013 تازه و هیجانانگیز بود، اغلب میتواند در تلویزیون 2023 مشتق شده و به خوبی فرسوده شود. اما هیچ کدام از اینها اهمیت زیادی ندارد وقتی شخصیتها اینقدر جذاب هستند، اجراها اینقدر قوی هستند. انتخاب جوئل شاید دنیا را نجات نداده باشد، اما آینده ای طولانی، تکان دهنده و دلخراش را برای The Last of Us به ارمغان آورده است. ما باید قدردان او باشیم.
چیزی در مورد ماهیت بی رحمانه و نهیلیستی داستان های پساآخرالزمانی وجود دارد که آن را به ویژه در برابر سیاست های ارتجاعی مستعد می کند. اینها دنیاهای بی رحمانه ای هستند که در آن ارزش های محافظه کارانه حاکم است. خیالپردازیهای ماچو غرب وحشی که در آن فقط افراد قوی و خودخواه زنده میمانند، و جایی که مردان جایگاه خود را به عنوان شکارچی-جمعآور اسلحه باز پس میگیرند. علیرغم سیاست ظاهرا لیبرال آن - قسمت سوم داستان عاشقانه همجنس گرایان نمونه بارز آن است - The Last of Us دقیقاً استثنایی از این قاعده را ثابت نکرده است (برای این کار، باید به دنبال سریال دیگری از HBO باشید، سریال عالی Station Eleven سال گذشته). اگرچه صحنه ای که جوئل در بیمارستان غوغا می کند و در حین رفتن همه را می کشد - مردی با دستانش به نشانه تسلیم، یک جراح نسبتاً بی خطر، یک مارلین التماس کننده - قبل از اینکه دنیا را به بدبختی و مرگ محکوم کند، حداقل این ایده را زیر و رو می کند. قوی مرد نجیب
دقیقاً مانند بازی، شما شروع به ریشهیابی جوئل میکنید، زیرا میخواهید او الی را نجات دهد، اما ماهیت گنگ انتخابهای او (از جمله دروغ گفتن به او در مورد اتفاقی که افتاده)، حتی اگر کاملاً قابل درک باشد، در نهایت حس شما را به چالش میکشد. درست و غلط. این پایانی است درباره سختی عشق به هر قیمتی، و معنای یافتن چیزی برای زندگی کردن در میان خاکستر است. صداپیشه اصلی جوئل، تروی بیکر، زمانی تصمیم این شخصیت را منطقی کرد: "مردم از من پرسیده اند، "چرا جوئل این کار را می کند در حالی که می تواند جهان را نجات دهد؟" و پاسخ من به آنها همیشه این است - او این کار را کرد. او دنیا را نجات داد، فقط دنیا آن دختر بود و بس.»
با این حال، این اقدامی است که عواقبی در پی خواهد داشت. این بدون شک در سری بعدی آشکارتر خواهد شد، اقتباسی از The Last of Us: Part II، دنبالهای که بررسی میکند که چگونه اقدامات جوئل، از منظر شخصیت دیگری، بهطور غیرقابل دفاعی خودخواهانه و زشت است. این یک داستان طولانی و گوشتی است در مورد اینکه چگونه چیزی به نام قهرمانان و تبهکاران وجود ندارد، چگونه هر کس به سادگی قهرمان داستان خود است. تقریباً به همان اندازه جسورانه و جالب است که دنباله ها می شوند.
در ضمن اولین سری سریال The Last of Us را داریم. این نمایش به موفقیتی خیره کننده تبدیل شده است. رتبه ها بالاست وزوز فراوان است. هرگز در وحشیانه ترین رویاهایم تصور نمی کردم که مادرم بداند کلیکر چیست. این، تا حد زیادی، بهترین اقتباس از بازی های ویدیویی است که تا به حال ساخته شده است، حتی اگر از تلویزیون واقعاً عالی فاصله داشته باشد. آنچه در بازیهای ویدیویی در سال 2013 تازه و هیجانانگیز بود، اغلب میتواند در تلویزیون 2023 مشتق شده و به خوبی فرسوده شود. اما هیچ کدام از اینها اهمیت زیادی ندارد وقتی شخصیتها اینقدر جذاب هستند، اجراها اینقدر قوی هستند. انتخاب جوئل شاید دنیا را نجات نداده باشد، اما آینده ای طولانی، تکان دهنده و دلخراش را برای The Last of Us به ارمغان آورده است. ما باید قدردان او باشیم.